نغمه دل
درباره وبلاگ


الهی به امید تو و رحمتت لحظه لحظه بودنم را نفس می کشم و با امید به رحمت بی حد و حساب تو ای مهربان قدرتمند روزهایم را زندگی می کنم....و یقین دارم که تو آرامش و شادی را در لحظه لحظه های زندگی ام به من هدیه خواهی کرد مهربان من ! ای خدای من ! ای پناه من !
نويسندگان
پنج شنبه 2 آبان 1392برچسب:, :: 13:59 :: نويسنده : مرتضی

 قلبیم  یانیب   کوله   دونوب     

 رنگیم   سولموش    گوله   دونیب

سوونلر   اولمز  دییلدی  ،  اولورم     

بی سوگی  بیتمز  دییلدی ، بیتیرم

سنسیز حیات دوزولمزدی ، گئدیرم    

قایید  گولوم ، قایید  داها  عمرومه

سن بختیمی قاره ائدین          

اورگیمی یارا ائدین

منی   آتیب  هارا    گئدین      

قایید  گولوم  ،  قایید  داها عمرومه

 

 

شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : مرتضی

 

دلم بهانه ات را می گیرد ...



چقدر امروز حس می کنم نبودنت را ...



صدایت در گوشم می پیچد و من می گویم :



" جانم؟ .... مرا صدا کردی؟! "

شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 20:20 :: نويسنده : مرتضی



مـــــ ـــــــ ـــــن مـﮯ نویسمــــــــ



و



تـــــ ـــو



نـــــ ـمـﮯ خوانیـــــﮯ !



امـــــ ــــــا



مخــاطــــ ــــبــــ کهـ تــــ ــــــــ ــــــو باشــیـ…



مدیـــ ــــــــ ـــونمـــ اگر ننـــ ــــویسمــــ…

پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, :: 19:31 :: نويسنده : مرتضی
با چشمانت حرف ها دارم ...
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم...
از پائیز برگ ریز ، از بغض های نبودنت، از نامه های چشمانم...
که همیشه بی جواب ماند. ...
... باور نمی کنی؟!
تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود اما دلتنگی آغوشت ...
رهایم نمی کند
 
سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, :: 20:10 :: نويسنده : مرتضی

بگذار هر کسی هر چه دوست دارد بگوید...



مهم اینست که تو دردانه ی منی...



و من از تمام خوبی های دنیا فقط و فقط تو را میخواهم...



گر چه نه اسمت کنار اسم من...



نه سقفت هم سقف من ...

نه دستت در دست من است......

دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : مرتضی

 

 

امروز با نامزدم رفتم رستوران

.

.

.

.

.

.



ادامه مطلب ...
سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : مرتضی

حسرتی حسرته قالادیم

دردی درده جالادیم،

اوره‌ییم قابار

روحوم جادار- جادار

نه ائل دویدو

نه اوبا گؤردو،

سئوگیمی قاچاق مال کیمی گیزلتدیم

و خاطیره‌لر دوستاغی اولدو

آزادلیغیم…!

سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, :: 18:18 :: نويسنده : مرتضی

 

باخدیم دالیسیجا یار گئدنده ،

بیر یولدا دئدیم باخار گئدنده ،

 

باخدی قاپیدان کئچنده گولدو ،

بیلمیردی اورک اومار گئدنده ،



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : مرتضی

 

 

روزی یک مرد با خداوند مکالمه‌ای داشت: «خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟» خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد. مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آن‌قدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد...

اما افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغرمردنی و مریض‌احوال بودند، به نظر قحطی زده می‌آمدند. آنها در دست خود قاشق‌هایی با دستۀ بسیار بلند داشتند که این دسته‌ها به بالای بازو‌هایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می‌توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر کنند، اما از آنجایی که این دسته‌ها از بازو‌هایشان بلند‌تر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد با دیدن صحنۀ بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: «تو جهنم را دیدی، حالا نوبت بهشت است.»

آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز. آنها مانند اتاق قبل‌‌ همان قاشق‌های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازۀ کافی قوی و چاق بودند، می‌گفتند و می‌خندیدند و خوش بودند!

مرد گفت: «خداوندا نمی‌فهمم... این دو جا که مثل هم بودند... اما چرا آنها آن‌قدر مریض و نزار بودند و اینها این‌طور بشاش و سرحالند؟»

خداوند پاسخ داد: «ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می‌بینی؟ اینها یاد گرفته‌اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم‌های طمع‌کارِ اتاق قبل تنها به خودشان فکر می‌کردند!»

پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 23:7 :: نويسنده : مرتضی
چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 16:13 :: نويسنده : مرتضی

بابت چند وقتی که نبودم معذرت میخوام مسافرت بودم.

احتمالا یکی دو ماهم کمتر سر میزنم سرم شلوغه

بازم معذرت.

چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : مرتضی

 

اﺭﺯﺷــﻤﻨــﺪﺗــﺮﻳﻦ ﺛﺮﻭﺗــﻲ ﻛــﻪ ﻳــﻚ ﻣــﺮﺩ میﺗﻮاﻧــﺪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴــﺎ ﻣــﺎﻟﻚ ﺁﻥ ﺑﺎﺷــﺪ

" ﻗــﻠــﺐ " ﻳــﻚ ﺯﻥ اﺳﺖ........

 
 
 
 
 
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 22:17 :: نويسنده : مرتضی

روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید.

 

 

 

جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 22:22 :: نويسنده : مرتضی

 

 
 
 
 
 
 

بزن به سلامتی آرزوهایی که هیچگاه لمسشان نکردی !!!
سلامتی عشقی که طالعش با تو نبود و هنوزم دوسش داری ..
سلامتی شبهایی که تو در تنهاییت گریه کردی و ندونستی چرا ؟
سلامتی دوستایی که از پشت خنجر زدند ..
سلامتی اونی که گفت عاشقه ولی تا آخرش باهات نموند ...

نظر یادت نره...

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : مرتضی

 

 

 

6 واقعیتی کع در این دنیا هست...



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 22:14 :: نويسنده : مرتضی

 

 

 

 

اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام ...

بـــــــﮧ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت !!

مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم ؛

مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــﮧ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد . . . !!

 
 
هیچ مخاطب خاصی مَد نظر نیست.

فقط خوشم امد ازش همین

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : مرتضی

 

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢِ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺭﻭﯼ ﻋﺮﺷﻪﮐﺸﺘﯽ ، ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﻣﮑﺰﯾﮏ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ
ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺳﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺭﺍ ﺳﭙﺮﯾﮑﺮﺩ...
... ... ﭘﺲ ﺍﺯ15ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻩ ﻣﮑﺰﯾﮑﻮ ﺳﯿﺘﯽﺭﻓﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺳﻔﺎﺭﺵ
ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﻪ ﺟﺴﻢ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﻭﻧﺶ
ﺣﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﯾﺪ
.
.
.
.
.
.
.
.
ادامه مطلب


ادامه مطلب ...
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:42 :: نويسنده : مرتضی

 

دیزیمینقوللاریمین طاقتی سن سن آی آنا
دیلیمین هر سؤزو هر صؤحبتی سن سن آی آنا
کیم اگر ایستمَسه آناسین خوار اولسون
دیلی لال، گؤزلری کور، قولاق لاری کار اولسون
کیم آنا زحمتینی دانسا اونا آر اولسون

پئیغمبریمیزمحمد(ص) چوخ گؤزل کلام دئییب
اینسانا بخش ائلیین جنتی سن سن آی آنا

 

خانیم  فاطمه (س)  دوغوم گونو

 آنالار و قادین لار گونو

بوتون ائللریمیزه موبارك اولسون

یک شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 23:2 :: نويسنده : مرتضی

 

می شناسم کسانی را که
زیر یک سقف زندگی می کنند
روی یک تختخواب می خوابند
و سالهاست شناسنامه شان به نام هم شده
اما قلبشان را جایی دورتر از خانه جا گذاشته اند

... و من فکر می کنم دیگر هرگز محرم هم نخواهند شد .....

اما تو .....
از دور نگاهم کن ... صادقانه ...
تا ابد فقط به تو فکر خواهم کرد
تو محرم منی ...
حتی اگر هرگز نامت به شناسنامه ام نیاید
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : مرتضی

 

آلا گوزلوم سندن آیری دوشلی

هجرانین غمیله كئف ائیله میشم

آه ، وای نان گونوم كئچیب دنیادا

درد آلیب غم ساتیب نفع ائیله میشم

سندن آیری شاد اولمورام گولمورم

جانیمدان بئزمیشم اؤله بیلمیرم

نه مدت دیر قوللوغونا گلمیرم

باغیشلا تقصیریم
سهو ائیله میشم

حسرت قویما گوزو گوزه آماندی

یاندی باغریم دؤندؤ كؤزه آماندی

كئچن سوزو چكمه اؤزه آماندی

هزیان دانیشمیشام لاف ائیله میشم
جمعه 9 فروردين 1392برچسب:, :: 1:9 :: نويسنده : مرتضی

سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 23:47 :: نويسنده : مرتضی

ساقی و مطرب و می جمله محیاست ولی


عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست ؟

 

سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : مرتضی

یا مقلب...

قلب ما در دست توست

یا محول...

حال ما سر مست توست

کن تو تدبیری که در لیل و نهار

حال قلب ما شود همچو بهار .

سال نو تون مبارک

یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : مرتضی

 

 اولین دفتر و اولین مشقی که نوشتم

فقط لطفا به دسخطم نخندیدا


راستی شماهم نگهش داشتید یا نه؟؟

 



ادامه مطلب ...
شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 16:56 :: نويسنده : مرتضی

 انیشتن و راننده اش

انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟

راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و ...

او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.

به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درامد. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد!

شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 22:22 :: نويسنده : مرتضی

قال مرتضی:

هر کس به والدین خود نیکی کند مانند آن است که به پدر و مادر خود نیکی کرده است .

 


یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : مرتضی

 حرف دل دانشجو در خصوص نمره و شهریه

الهی! باخاطری خسته، دل به کرم تو بسته,
دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.
پاس شوند کریمی,
پاس نشوند حکیمی،
نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم.
الهی شهریه ها بالاست که میدانی ،وجیبم خالیست که میبینی.
نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،
الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید؟
دستم بگیر یاارحم الراحمین . . . !

جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, :: 1:39 :: نويسنده : مرتضی

 وقتی یه زن باهات بحث میکنه،
غر میزنه،
قهر میکنه،
دلش میگیره،
از دستت گریه میکنه،
خوشحال باش!
براش مهمی که اینجوریه!
اگه همش صدات میکنه،
اگه دوسش داری،
ذوق کن..
چون خیلی دوستت داره
سکوت یه زن خیلی معنی داره
یعنی:
خسته شده ...
دیگه کم آورده ..
یعنی نا امیـــــــــــــــــــــد شده
اگه مردی..
قدر مهربونیاش رو بدون..
بزار از ابراز عشقش به تو انرژی بگیره
بزار واست بخنده و تو بهش بگو که عاشقِ خنده هاشی
بهش بگو چقدر دوسش داری
زن به همین راحتی آروم میگیره
تو فقط یه کم مــــــــــرد باش

 

اینم بابت چنتا پست قبلی که دوستان اعتراض کردن که چرا همش به ضرر خانوماست.

سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : مرتضی

 

21 فبرییه که امسال میشه 3 اسفند روز جهانی زبان مادرییه 

زبان مادریه شما چیه؟؟

 

 

 

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : مرتضی

 

ای کاش ...




ای کاش

خنده هایت با تو

بزرگ شوند ... 

شاید دنیا

خجالت بکشد

فقر را از سفره ات

دور کند ...

 

دیگه برا این نظر ندی خیلی نامردی...

جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : مرتضی

 

تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت
 
تا دور شدی از برم ای طرفه بغداد
شد دامن من دجلهٔ بغداد ز دستت
 
از دست تو فردا بروم داد بخواهم
تا چند کشم محنت و بیداد ز دستت
 
بی شکر شیرین تو در درگه خسرو
بر سینه زنم سنگ چو فرهاد ز دستت
 
گر زانک بپای علمم راه نباشد
از دور من و خاک ره و داد ز دستت
 
تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر
فریاد رسی نیست که فریاد ز دستت
 
هر چند که سر در سر دستان تو کردیم
با این همه دستان نتوان داد ز دستت
 
از خاک سر کوی تو چون دور فتادم
دادیم دل سوخته بر باد ز دستت
 
زینسان که به غم خوردن خواجو شده‌ئی شاد
شک نیست که هرگز نشود شاد ز دستت
 
 
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, :: 11:7 :: نويسنده : مرتضی

 

تصویر اعدام جنایتكاری كه دخترها را عمدی می ترساند

معذرت میخوام بابت این تصاویر 

فقط برا آگاهیه

 

هرکی ناراحتی قلبی داره لطفا نیگا نکنه



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 18:2 :: نويسنده : مرتضی

 سلام دوستان

برا دو سه روز میرم مسافرت شاید نتونم آپ کنم

ولی شما مث همیشه لطف کنیدو نظر بدین

با تشکر مدیریت نغمه دل  

 

 

پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 17:59 :: نويسنده : مرتضی

    ADIMI UNUT

Nasılsa ayrılık bu aşkın sonu

Sen de eller gibi adımı unut

Kader ikimize çizmiş bu yolu

Sen de eller gibi adımı unut ...

پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : مرتضی

 

ببینم کوچولو با کی اومدی اینجا بدو بدو کنی؟؟

بابات خبر داره اومدی اینجا؟؟



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 17:24 :: نويسنده : مرتضی

 

هنگامی که دل کسی را میشکنی 


صدای شکستنش را به خاطر بسپار...تا هنگامی که دلت را شکستند

رو به آسمان فریاد نزنی

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : مرتضی

 

                                          

 

www.3jokes.com/clip/Data/Love_1.swf

چهار شنبه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : مرتضی

 امروز اعصابم خعلی دربو داغون بود گوشی glxم رو پرت کردم رو صندلی پرایدم.گازشو گرفتم سمت افق...

.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

الان دقت کردین گوشی و ماشینم چی بود یا بیشتر توضیح بدم؟! :|
چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 7:35 :: نويسنده : مرتضی

 داستان خلقت زن:

خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"

فرشته پرسید: "چه عیبی؟"

خداوند گفت:

"قدر خودش را نمی داند . . .!!

دیگه چقدر از دخترا تعریف كنم ؟ 
واسه سنگ اگه این همه شعر و مطلب میزاشتم الان واسم كادو خریده بود !! 

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 7:35 :: نويسنده : مرتضی

     هـَپى ولنتاین و درد, هـٓپى ولنتاین و کوفت ...

   

خودشون دوست دختر و دوست پسر دارن , فکر میکنن ما هم از اون خـانـواده هاشــــــــیم....

 

 
.
به من خواستین تبریک بگین ۲۲ بهمنی , مبعثی , تولد امامی , آزادی خرمشهری ...


اما...

اما...

        امسال ولنتاین کسیو ندارین؟

                                                   تنها هستید؟
                                               .
                                               .
                                               .
                                               .
                                               .
                                               .

                                           من پذیرای کادوهای شما هستم صرفا جهت ثواب...
                                       کور شم اگه جز ثواب نیت پلیده دیگه ای داشته باشم...

 

پيوندها
  • اس ام اس
  • عرفان نوین
  • مکتب کمال
  • دهکده عشاق(طاهر)
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نغمه دل و آدرس sirdash.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 194
تعداد نظرات : 355
تعداد آنلاین : 1

Alternative content